جدول جو
جدول جو

معنی شرت بزان - جستجوی لغت در جدول جو

شرت بزان
صدای ریختن ناگهانی آب از ظرف و از بلندی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ سِ بُ)
چرک کنج چشم بز کوهی و گاو کوهی، و آن کار تریاک فاروق کند و آنرا بعربی تریاق الحیه خوانند. (برهان قاطع). در فهرست مخزن الادویه ذیل تریاق الحیه آمده: رطوبتی است که در کنج چشم گاو کوهی و بز کوهی جمع میگردد و در پازهر مذکورشد و بشیرازی آنرا ارس بران (ظ: ارس بزان) نامند، فرستادن به پیغام: ارسال رسل. (منتهی الأرب)
نهفته بوسه به پیغام می کند ارسال
نگینش را حجرالاسود از ره تعظیم.
سنجر کاشی.
، فروهشتن. فروگذاشتن بخود. (منتهی الأرب)، رها کردن. (منتهی الأرب)، برگماشتن، بسیارآب کردن شیر. تسمیر. (تاج المصادربیهقی)، بسیارشیر گردیدن. (منتهی الأرب). صاحب شیر شدن از مواشی خود، صاحب گله ها شدن. (منتهی الأرب)، زدن، چنانکه داستان را: ارسال مثل، داستان زدن. مثل زدن. مثل آوردن. تمثل جستن. ضرب المثل، ارسال علق، زالو انداختن، ارسال در حدیث، آنست که اسناد نباشد، مثلاً راوی گوید: قال رسول اﷲ (ص) و نگوید حدثنا فلان عن رسول اﷲ (ص). (تعریفات جرجانی).
- ارسال داشتن و ارسال کردن، فرستادن
لغت نامه دهخدا
(اَ تُ)
پسر داریوش بزرگ و برادر پدری خشیارشا و مادر او، دخترگئوبرو (گبریاس) بود. (ایران باستان ص 1465)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شتر بان
تصویر شتر بان
ساربان، کسی که از شتر مواظبت کند
فرهنگ لغت هوشیار
زخم زدن، مجروح ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
دیدار کردن به قصد مواظبت، ذبح کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تراشیدن نوک قلم
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن هیزم به قصد ذخیره سازی
فرهنگ گویش مازندرانی
پر زدن، پرواز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
زیان رساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
کپک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
طفره رفتن، باریدن باران به صورت مورب
فرهنگ گویش مازندرانی
سخن راندن، سخن گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
با فشار و با صدا جهیدن هر چیز آبکی و نرم، پاشیده شدن مایع
فرهنگ گویش مازندرانی
بر سر کسی فریاد زدن داد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاشیده شدن چیزهای آبکی به اطراف، ترشح کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
صید ماهی با سه شاخه ی آهنی
فرهنگ گویش مازندرانی